تک گل باغ زندگیم تهران که بودیم شما از بغل آقاجون پایین نمی اومدی و یا باید دست تو دست با هم قدم میزدین یا بغلشون بودی.....جمعه 5 آبان داشتی با آقاجون راه میرفتی تاتی تاتی....آقاجون میگفتن یا علی باباجون....یا علی شمام گفتـــــــــــــی اَ یـــی ولی عزیزدلم خیلی آقاجونو خسته کردی....آقاجونم چون دوست داشتن چیزی نمی گفتن...اما هر از گاهی میگفتن وندا بابا خسته نشدی؟....شمام خیلی واضح میگفتـــــــــی نَـــــــه ....بابا میای بغلم؟..... نَـــــــــه .....میری بغل مامان؟.... نَـــــــه ....میری بغل بابا؟... نَــــــــه ....میری پیش خاله؟...... نَــــــــــه ....دستتو میدی مامان با مامان راه بری؟... نَـــــــــه .... قربون...